سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر: با تو تنها می شود

شعر با تو تنها می شود



با تو تنها می شود ___ معنی هستی را چشیددر ره نا منزلی ___ در منزلت ماوی گزید
با تو آسان می شود ___ از در بدر بودن گریخت
سر به روی زانوان ___ از بی کسی اشکی نریخت
ای طلوع هستی ام ___ آسان چه تابیدی بتاب
سر به روی سینه ام ___ تا جان به تن دارم بخواب
از طلوع هستی ات نوری به شبهایم بریز ___ تا ابد با من بمان از من و عشق مگریز

دل من برایت تنگ است

دل من برایت تنگ است



این جمله امروز چقدر خالی ست ! روزی این جمله تمام حال مرا بازگو می کرد
.واژه واژه اش بوی تنهایی مرا تمام و کمال می پراکند . امروز اما ، دل تنگ
بودن معنایی ندارد ! حس امروز من دلتنگی نیست. انسان برای آنچه که اکنون
ندارد ، اما دیروز داشته است و فردا شاید داشته باشد دل تنگ می شود . من
امروز تو را ندارم ، درست ! اما دیروز و دیروز و صدها دیروز دیگر هم
نداشته ام و برای داشتنت هیچ فردایی متصور نیست ! داشتنت خاطره ایست آن
چنان که دیگر به افسانه های هزار و یکشب می ماند و از سوی دیگر محالواره
ایست برای فردایی که به جادوی هیچ غول چراغی ، هرگز نخواهد آمد !! به من
حق بده که دلتنگ نیستم . من اصلا هیچ نیستم ! هیچ ندارم ! احساسم تکه تکه
شده و تصاویر معوج این آینه تکه تکه به هیچ چیز شباهت ندارد . ما به یک گم
شدن نیاز داشتیم ، بدون فکر کردن ! در لا به لای برفهای تقدیر که بر سرمان
می بارید . ما باید به هم فرصت حرف زدن می دادیم .باید شجاعت شنیدن را حفظ
می کردیم ،چنان که شجاعت گفتن را ! اما ما چه کردیم ؟! از هم فرار کردیم !
یا به عبارت بهتر از خودمان گریختیم ! منطق دودوتا چهارتای مان را به کار
گرفتیم و دل بیچاره تعطیل شد !! خواستیم متهمی پیدا کنیم .زمین و آسمان در
پیش چشمان ما به شکل «مظنونینی همیشگی» درآمدند که دستهاشان ، خائنانه ،
دستهای ما را از یکدیگر جدا کرده بود !بعد هم وقتی دیدیم دستمان به جایی
بند نیست ، بند کردیم به خودمان . نازنین روزهای خوش علاقه ! تمام قصه
همین بود ! ما خیلی به هم بدهکاریم . ما به خودمان هم خیلی بدهکاریم !
هزار بهانه جور کردیم تادیگر بهانه هم نباشیم ! غافل از اینکه گریه های بی
بهانه ، بر خاک می ریزند و گریه های بهانه دار بر شانه ! و این تفاوت زمین
است و آسمان !! آرزوی دیروز فراموش ناشدنی ! تو دیگر آرزوی من نیستی !!
هیچگاه دلم پایش را از گلیم خودش درازتر نکرده است ! آرزوی محال داشتن مثل
امید بستن به سراب ست که تنها عطش را می افزاید .آرزوی امروز شاید گریستنی
باشد بر دامان پرمهرت آن چنان که سخن را مجالی نباشد و تنها اشک باشد و
اشک و بس ! می بینی که ! این هم کم محال نیست !! شهدخت قصر غزلهای غاشقانه
ام ! غزلواره زندگی ما دو سه بیت کم آورد ! سیلاب فاجعه آن چنان مرگبار
بود که طومار عاشقانگی پیچیده شد ، نا تمام ! ما باید آن را با هم تمام می
کردیم . همان طور که با هم آغاز کردیم و ادامه دادیم . چه این غزل ، غزل
من نبود ، غزل تو هم نبود ، غزل ما بود ! اما ما نه خواستیم و نه توانستیم
« به سرایش این شعر نا تمام » دست زنیم . چه دیگر دست مشترکی باقی نمانده
بود !هجوم طوفان دستهای ما را از هم جدا کرده بود …. چقدر ترانه یغما
(1) زیباست : گریه کردم گریه کردم ، اما دردمو نگفتم تکیه کردم به غرورم ،
تا دیگه از پا نیقتم چه ترانه بی اثر بود ، مثه مشت زدن به دیوار اولین
فصل شکستن ، آخرین خدانگهدار ! من به قله می رسیدم ، اگه هم ترانه بودی صد
تا سد رو می شکستم ، اگه تو بهانه بودی …اگه تو ترانه بودی …اگه تو
بهانه بودی … اما ما نخواستیم هم ترانه بمانیم ، ما بهانه مان را گم
کردیم و پشت سد و پای کوه آخرین خدا نگهدار را هم از یکدیگر دریغ کردیم !
بانوی منطقی ! این همه دلیل برای نداشتنت بس نیست ؟!!

بهار و دختر

بهار و دختر



باران بهر بهار ست؟


گرچه ایمن خانه از لانه کمتر است.





شاخه های جقه بسته


آشیانه پرنده


دانه ای در خاک


مادری روی خشت.


أ—


سالها گذشت-


پرنده ای، بوته ای،


دختری.





پرنده جهش و پرواز کرد


}بهر سو که خواستند.


گیاه ریشه و شاخه دوانید


توری دختر تنگتر می شد.


أ—


چرا نباید او بوسه، بهار، و باران را


با کسی که دلخواه اوست، دریابد؟


چرا او را چون کالا در بازار خواستگاری


پی بخت- یکه خوشان از سوی دیگر می فرستند- میفرستند؟

چگونه دوست دختر پیدا کنیم؟

چگونه دوست دختر پیدا کنیم؟


چگونه دوست دختر پیدا کنیم؟

اصلا نگران نباشید چون دخترها زیاد شدن و در حال ترش شدن هستن!!!پس نیازی
نیست که ما پسرهای گل دنبال اونها راه بیفتیم(ولی باید حتما راه بیفتیم)
حالا ما در اینجا فرض می کنیم که اونها ناز می کنن اگه زشت بودی چه کار
باید کنی؟؟؟هیچ می دونی یا نه؟؟؟؟پس بخون خوب این که کاری نداره
که...ابروهات رو بگیر...کرم سفید کننده بزن...دماغت رو عمل کن...
خلاصه هر چی داشتی بزن
حالا بگذریم اینا رو که زدی می ری پیشه دختره چشمات رو ببند و بهش
بگوووووو می خوام یه رابطه دوستانه با شما برقرار کنم(منظورم رابطه
سالمه)البته اصلا انتظار نداشته باشین که همون اول بگه باشه عزیزم بیا با
هم دوست بشیم.
البته اونجا باید شماره تیلیفونت رو بدی...آخه اگه ندی نمیشه....شماره رو
که دادی بعد برو....اون خودش بعد از 1 هفته حالا بستگی به دخترش
داره...بهت بابت اون حرفت می زنگه....و حالا باید اینجا خودت یه جوری طرف
رو راضی کنی....اینجاش
دیگه به من ربطی نداره...آخه هر کس یه جوریه...
اگه نشد فقط کار رو به خون و خونریزی نکش....آخه به من ربطی نداره...شتر دیدی ندیدی....من بی تقصیرم.

توصیه به خانم های جوان

* اگر دوست دارید وقتى به خانه میآیید ؛ یکى دور و برتان بچرخد و خودش را
برایتان لوس بکند و نشان بدهد که از دیدن شما واقعا خوشحال است...

* اگر دوست دارید وقتى غذا مى پزید ؛ یکى باشد که هر چه جلویش بگذارید با
علاقه بخورد و هیچوقت هم نگوید که دستپخت مامان جانش بهتر از دستپخت
شماست...

* اگر دوست دارید کسی را داشته باشید که همیشه ی خدا برای بیرون رفتن از
خانه حاضر یراق باشد و هر روز و هر ساعتى که شما بخواهید همراه شما به
کوچه و خیابان بیاید...

* اگر دوست دارید کسی را داشته باشید که هیچوقت کانال های تلویزیون را به
میل خودش عوض نکند و به فوتبال هم علاقه اى نداشته باشد ؛ اما همپای شما
تا بوق شب پای تلویزیون بنشیند و فیلم هاى رمانتیک تماشا کند...

* اگر کسى را میخواهید که هیچوقت بهانه های الکى نمى تراشد و از شما ایراد های بنى اسراییلى نمى گیرد...

* اگر کسى را میخواهید که برایش اهمیت ندارد که شما زشت اید یا زیبا ؛ چاق اید یا لاغر ؛ پیرید یا جوان...

* اگر کسى را مى خواهید که همواره به حرف های شما گوش میدهد و بدون قید و شرط دوست تان دارد...
توصیه میکنم که یک سگ بخرید
   1   2   3   4   5   >>   >